موج SS waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج لرزهای حجمی که در آن راستای ارتعاش ذرات بر راستای انتشار عمود است
نشانۀ گِلوبرفmud and snow,M&S, M/S, M+Sواژههای مصوب فرهنگستاننشانهای بر دیوارۀ تایر که مشخص میکند تایر در زمستان، در هنگام برف و گل و سرما، کارکرد مطلوبی دارد
وضعیت رزمیbattle station(s)/ battlestation(s)واژههای مصوب فرهنگستانوضعیت آمادهباشی که در آن خدمة پرواز در داخل اتاقک خلبان حضور دارند و هواگرد خودی، بهصورت موتورخاموش، در نزدیکی یا در ابتدای باند پرواز قرار دارد و قادر است در مدت کمتر از پنج دقیقه پرواز کند
ستون عقبC-pillar, rear pillar, C-postواژههای مصوب فرهنگستانستونی در انتهای خودرو که قاب شیشۀ عقب به آن متصل است و در نگهداری سقف نقش دارد
گیج کردنلغتنامه دهخداگیج کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حیران و مبهوت کردن . || در اثر خوردن و یا آشامیدن و یا بوییدن چیزی مدهوش و بی هوش گشتن : عطر این گلها مرا گیج کرده .
گیج کردندیکشنری فارسی به عربیادهش , اذهل , اصرف انتباهه , اضطراب , تحير , ثعلب , حير , ذهول , شوش , فوضي , ماء آسن
گیج کردندیکشنری فارسی به انگلیسیamaze, baffle, bamboozle, befog, bemuse, bewilder, boggle, confound, confuse, daze, disconcert, distract, entangle, fog, muddle, mystify, obfuscate, perplex, petrify, puzzle, rattle, stagger, stumble, stupefy
گیج کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ، مردد کردن، گول زدن، دست انداختن، فریب دادن، گمراه کردن، شک ایجاد کردن سرگشته کردن، حیران کردن
گیجلغتنامه دهخداگیج . (اِخ ) دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج . واقع در 19هزارگزی جنوب روانسر و 4هزارگزی باختری راه اتومبیل رو کرمانشاه به روانسر، در کنار رودخانه ٔ قره سو. محلی دشت و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن <span clas
گیجلغتنامه دهخداگیج . (اِخ ) نام طایفه ای است از طوایف ناحیه ٔ مکران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 101).
گیجلغتنامه دهخداگیج . (ص ) پریشان و پراکنده خاطر. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || احمق و ابله . (برهان قاطع) (لغت فرس اسدی ) (معیار جمالی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). دنگ و منگ . سبک سر. سبکسار. خل . گول : ای فلک با رفعت و تعظیم
گیجفرهنگ فارسی عمید۱. سرگشته؛ حیران.۲. کمهوش.⟨ گیجوگنگ: (صفت) [عامیانه] حیران؛ سرگشته.⟨ گیجوویج: (صفت) [عامیانه] سرگشته؛ حیران.
گیجلغتنامه دهخداگیج . (اِخ ) دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج . واقع در 19هزارگزی جنوب روانسر و 4هزارگزی باختری راه اتومبیل رو کرمانشاه به روانسر، در کنار رودخانه ٔ قره سو. محلی دشت و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن <span clas
گیجلغتنامه دهخداگیج . (اِخ ) نام طایفه ای است از طوایف ناحیه ٔ مکران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 101).
گیجلغتنامه دهخداگیج . (ص ) پریشان و پراکنده خاطر. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || احمق و ابله . (برهان قاطع) (لغت فرس اسدی ) (معیار جمالی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). دنگ و منگ . سبک سر. سبکسار. خل . گول : ای فلک با رفعت و تعظیم
لرگیجلغتنامه دهخدالرگیج . [ ل َ ] (اِ) گیاهی که در گچ سر (موضعی به شمال کرج نزدیک کندوان ) روید. شواصرا. مسک الجن .
گیجفرهنگ فارسی عمید۱. سرگشته؛ حیران.۲. کمهوش.⟨ گیجوگنگ: (صفت) [عامیانه] حیران؛ سرگشته.⟨ گیجوویج: (صفت) [عامیانه] سرگشته؛ حیران.