گران آمدنلغتنامه دهخداگران آمدن . [ گ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) ناگوار افتادن . ناگوار آمدن . دشوار افتادن . || گران آمدن گفتاری به کسی . برخوردن به او : مهر فیروز گفت که اگر بر تو گران
گیرانلغتنامه دهخداگیران . [ گ َ ] (اِخ ) نام قریه ای است در دوفرسنگی اصفهان و معرب آن جیران است . (از معجم البلدان ). رجوع به جیران شود.
گیرانلغتنامه دهخداگیران . (اِخ ) دهی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر. واقع در 150هزارگزی جنوب باختری بمپور و 8هزارگزی جنوب راه مالرو فنوج به رمشک . محلی کوهستانی و
تمطرلغتنامه دهخداتمطر. [ ت َ م َطْ طُ ] (ع مص ) در زمین بشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بشتافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
ابوکالنجارلغتنامه دهخداابوکالنجار. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) خال نوشیروان بن منوچهربن قابوس . در آن وقت که مسعود کدخدائی برای ری و جبال تعیین کردن میخواست خواجه احمدحسن ، نام ابوکالیجار برد و
صفتلغتنامه دهخداصفت . [ ص ِ ف َ ] (ع مص ) در عربی بصورت «صفة» و در فارسی «صفت » نویسند. چگونگی کسی گفتن و آن مشتق از وصف است . (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف ). بیان کردن حال و علام
چرخکیلغتنامه دهخداچرخکی . [ چ َ خ َ ] (اِ) چرخگی . چرخ زدن و رقص کردن کشتی گیران بوقت غالب آمدن بر حریف . || بعضی گویند که نام ورزشی است که چرخ زنان بعمل آرند. (آنندراج ) (غیاث )
چرخکی زدنلغتنامه دهخداچرخکی زدن . [ چ َ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چرخگی زدن . چرخ زدن و رقص کردن کشتی گیران در مقام غالب آمدن بر حریف . (غیاث ). || رقصیدن از روی شعف و خوشحالی . (ناظم ا