گیسودارلغتنامه دهخداگیسودار. (اِخ ) صفت کرساسپ (گرشاشب ) فرزند ثرِیت َ است که در ادبیات پهلوی و فارسی از مشاهیر پهلوانان ایران است . و صفات دیگری چون : (گئسو) و گرزورو (گذورَ) و نرمنش (نئیرمنو) (نیرم ) (نریمان )، داشته ولی از نخستین صفت او (گیسودار) یا گئسو در حماسه های ملی ما اثری نیست . (از حم
گیسودارلغتنامه دهخداگیسودار. (نف مرکب ) مرکب از: گیسو+ دار (دارنده ).(حاشیه ٔ برهان چ معین ). دارنده ٔ گیسو. گیسو و گیس دار. ذوذؤابه . آنکه مویهای سر وی دراز باشد. (از ناظم الاطباء). || کنایه از سید باشد. (برهان ).به مناسبت آنکه علویان در قدیم گیسو داشتند. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || مو
گیسودارcapillatusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از ابر کومهایبارا که اکثراًًً در قسمت فوقانی دارای قسمتهای پرسامانند مشخص و بهوضوح ریسهدار، با ساختار مخطط است و اغلب به شکل سندان یا پر یا تودهای از موهای کموبیش نامنظم دیده میشود
سوداگرلغتنامه دهخداسوداگر. [ س َ / سُو گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) تاجر. (آنندراج ). آنکه معاوضه کند : بر دکان بودی نگهبان دکان نکته گفتی با همه سوداگران . مولوی .سوداگران هر بلاد و دیار نفایس اقمشه وا
سوگدارلغتنامه دهخداسوگدار. (نف مرکب ) کسی که ماتم داشته باشد. (آنندراج ). مصیبت زده و لباس ماتم پوشیده . (ناظم الاطباء).
هفت گیسودارلغتنامه دهخداهفت گیسودار. [ هََ ] (اِخ ) بنابر مشهور از جمله ٔ چهل وهشت صورت فلکی قدیم هفت صورت را «هفت گیسودار» نامیده اند: عواء، ذات الکرسی ، حامل رأس الغول ، مسک الاعنه ، مراءةالمسلسلة، جبار (که آن را جوزا نیز گویند) و سنبله . (از رساله ٔ «شماره ٔ هفت و هفت پیکر نظامی » تألیف معین ص
پرساcirrusواژههای مصوب فرهنگستانابری به شکل رشتههای ظریف سفید یا تکهها یا نوارهای باریک عمدتاًً سفید جداازهم؛ این ابر جلوهای ریسهدار یا گیسودار یا ابریشمی یا هر دو را دارد
عواقرلغتنامه دهخداعواقر. [ ع َ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاقِر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به عاقر شود. || (اِخ ) نام ستاره ای چند است و یکی از هفت گیسودار و یکی از صور 48گانه ٔ فلکی است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
سیروسفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) 1 - ابری به شکل رشته های ظریف سفید یا تکه ها یا نوارهای باریک عمدتاً سفید جدا از هم ؛ این ابر جلوه ای ریسه دار یا گیسودار یا ابریشمی یا هر دو را دارد، پرسا. (فره ). 2 - در فارسی نامی از نام های مردان .
هفت گیسودارلغتنامه دهخداهفت گیسودار. [ هََ ] (اِخ ) بنابر مشهور از جمله ٔ چهل وهشت صورت فلکی قدیم هفت صورت را «هفت گیسودار» نامیده اند: عواء، ذات الکرسی ، حامل رأس الغول ، مسک الاعنه ، مراءةالمسلسلة، جبار (که آن را جوزا نیز گویند) و سنبله . (از رساله ٔ «شماره ٔ هفت و هفت پیکر نظامی » تألیف معین ص