گیکلغتنامه دهخداگیک . (اِ) کیک . جانوری سیاه رنگ کوچک و پرنده از قبیل پشه و شپش که در لباس افتد و بگزد. (از انجمن آرا) (از آنندراج ) : حج مپندار گفت لبیکی جامه مفکن بر آتش از گیکی . سنایی (از انجمن آرا).در لهجه ٔ بیشتر نقاط ایران
گیکلغتنامه دهخداگیک . (اِ) گیاهی است که نامهای دیگرش گزنه و گزنگ است . (فرهنگ نظام ). نباتی است دارویی که آن را انجره نیز گویند و تخم آن را بزرالانجره خوانند. (از مخزن الادویه ). رجوع به انجزه و گزنه و گزنگ شود.
وارون QQ inverse, Q-1واژههای مصوب فرهنگستانوارون مقدار Q که آهنگ فرواُفت انرژی را برای موجهای حجمی یا سطحی در هر دوره مشخص میکند متـ . وارون ضریب کیفیت
شاخص KK indexواژههای مصوب فرهنگستانشاخصی سهساعته که معیار گسترۀ فعالیت سریع و نامنظم مغناطیسی توفان در زمان وقوع است
گیکلولغتنامه دهخداگیکلو. (اِخ ) از ایلات اطراف مشکین آذربایجان است . مرکب از 500 خانوار باشد که ییلاق آنها در سبلان و قشلاقشان در مغان می باشد وشغل اهالی زراعت است . (جغرافی سیاسی کیهان ص 107).
گیکواشهلغتنامه دهخداگیکواشه . [ گیک ْ ش َ / ش ِ ] (اِ) نام نباتی است که آن را گیک پره نیز گویند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 314).
گیکنلغتنامه دهخداگیکن . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش جاسک شهرستان بندرعباس . واقع در28هزارگزی شمال باختری جاسک سر راه مالرو جاسک به میناب . محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 70 تن است . آب آن از چاه تأمین
گیکلولغتنامه دهخداگیکلو. (اِخ ) از ایلات اطراف مشکین آذربایجان است . مرکب از 500 خانوار باشد که ییلاق آنها در سبلان و قشلاقشان در مغان می باشد وشغل اهالی زراعت است . (جغرافی سیاسی کیهان ص 107).
گیکواشهلغتنامه دهخداگیکواشه . [ گیک ْ ش َ / ش ِ ] (اِ) نام نباتی است که آن را گیک پره نیز گویند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 314).
گیکنلغتنامه دهخداگیکن . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش جاسک شهرستان بندرعباس . واقع در28هزارگزی شمال باختری جاسک سر راه مالرو جاسک به میناب . محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 70 تن است . آب آن از چاه تأمین