یاررسلغتنامه دهخدایاررس . [ یارْ رَ ] (نف مرکب ) مددکار و یاری دهنده . (برهان ). صاحب آنندراج گوید، معنی ترکیبی آن من حیث القیاس رسنده ٔ به یار صحیح میشود که عبارت از ممد و معاون باشد لیکن به معنی مصدری مستعمل است یعنی یاررسی که عبارت از مدد و معونت باشد. حکیم فردوسی گوید :</s
یاررسفرهنگ فارسی عمید۱. یاری؛ مدد: ◻︎ بههرحال خواهند از او یاررس / که او را جهاندار یار است و بس (فردوسی: لغتنامه: یاررس).۲. (صفت) کسی که به یار و دوست خود رسیدگی و کمک بکند؛ یاریدهنده؛ مددکار؛ یاریرس.
حریرپوشلغتنامه دهخداحریرپوش . [ ح َ ] (نف مرکب ) که حریر پوشیده باشد. || کنایه از درخت سبز پربرگ : در باغ کنون حریرپوشان بینی بر کوه صف گهرفروشان بینی .منوچهری .
هرایرزلغتنامه دهخداهرایرز. [ هََرَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون که در دامنه ٔ گرمسیر واقع شده و دارای 190 تن سکنه است . محصول عمده اش غله و برنج و کار مردم زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7<