خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یبروح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یبروح
/yabruh/
معنی
گیاهانی که ریشه یا میوۀ آنها مانند صورت انسان است، مثل استرنگ و مردمگیاه: ◻︎ بسی نماند که یبروح در زمین ختن / سخنسرای شود چون درخت در وقواق (خاقانی: ۲۳۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یبروح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مٲخوذ از سُریانی] ‹یبروج› (زیستشناسی) [قدیمی] yabruh گیاهانی که ریشه یا میوۀ آنها مانند صورت انسان است، مثل استرنگ و مردمگیاه: ◻︎ بسی نماند که یبروح در زمین ختن / سخنسرای شود چون درخت در وقواق (خاقانی: ۲۳۴).
-
یبروح
لغتنامه دهخدا
یبروح . [ ی َ ] (اِ) لغت سریانی و به معنی ذوصورتین شامل بیخ لفاح جبلی و بری است چنانکه لفاح شامل ثمر اقسام اوست و از مطلق او مراد قسم جبلی است و چون بیخ هر نوع لفاح که بزرگ باشد بشکافند شبیه به دو صورت انسان مشاهده گردد و او را از این جهت نامیده اند....
-
واژههای مشابه
-
یبروح الصنم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] yabruhossanam گیاهی به بلندی یک متر با گلهای سفید، برگهای شبیه برگ انجیر، میوۀ سرخرنگ و بهقدر زیتون، و ریشهای شبیه پیکر انسان؛ سگکن؛ استرنگ؛ مردمگیاه؛ لفاح.
-
یبروح صنمی
لغتنامه دهخدا
یبروح صنمی . [ ی َ ح ِ ص َ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یبروح الوقاد. سراج القطرب . (از دزی ج 2 ص 848). رجوع به یبروح و یبروح الصنم شود.
-
یبروح الصنم
لغتنامه دهخدا
یبروح الصنم . [ ی َ حُص ْ ص َ ن َ ] (ع اِ مرکب ) به معنی مردم گیاه و آن بیخ گیاهی است شبیه به مرد و زن به هم پیوسته دستها بر همدیگر حمایل کرده و پاها در هم محکم ساخته . نر را پای راست بر پای چپ ماده افتاده باشد ماده را بر عکس آن . هرکه او را کنده از ...
-
یبروح الوقاد
لغتنامه دهخدا
یبروح الوقاد. [ ی َ حُل ْ وَق ْ قا ] (ع اِ مرکب ) یبروح صنمی . سراج القطرب . (دزی ج 2 ص 848). شجرة الصنم . سیدة یباریح السبعه . شجرة سلیمان بن داود. مردم گیاه . مهرگیاه . (یادداشت مؤلف ). ابن البیطار ذیل سراج القطرب آرد: تمیمی در کتاب مرشد گوید و آن...
-
جستوجو در متن
-
مردم گیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) mardomgiyā = یبروح
-
لفاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] loffāh = یبروح
-
سابیزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سابیزج› (زیستشناسی) [قدیمی] sābizak = یبروح
-
موریون
لغتنامه دهخدا
موریون . (اِ) نوعی از یبروح است که برگش سفید و شبیه به برگ چغندر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). یبروح . یبروح نر. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به یبروح شود.
-
بیروج
لغتنامه دهخدا
بیروج . (اِ) مهرگیاه . (ناظم الاطباء).اما این کلمه مصحف یبروح است . رجوع به یبروح شود.
-
ریوقس
لغتنامه دهخدا
ریوقس . [ ] (اِ) یبروح . (از مفردات ابن البیطار). مهرگیاه . رجوع به یبروح و مهرگیاه شود.
-
بیروح
لغتنامه دهخدا
بیروح . [ ب َ ] (ع اِ) مهرگیاه . (ناظم الاطباء). اما کلمه مصحف یبروح است . رجوع به یبروح شود.