یخابلغتنامه دهخدایخاب . [ ی َ ] (اِ مرکب ) یخاو. (ناظم الاطباء). یخ آب . آب که از ذوب یخ حاصل شود.آب یخ . (یادداشت مؤلف ). || آب که در آن یخ نهاده اند سرد شدن را. آبی که در آن
یخابلغتنامه دهخدایخاب . [ ی َ ] (اِخ ) ده مرکز دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس واقع در 17000 گزی شمال خاوری طبس و 15000 گزی باختر مالرو عمومی بردسکن . کوهستانی و گرمسیر و دارا
یخابلغتنامه دهخدایخاب . [ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش طبس شهرستان فردوس است . این دهستان در حاشیه ٔ کویر لوت واقع و هوای آن گرم و سوزان است . از 26 آبادی تشکیل شده و م
یخ آبفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آبی که با یخ سرد کنند؛ آبیخ.۲. (کشاورزی) آبی که در زمستان به مزارع میدهند تا کرمهای زمین کشته شوند و خاک آن نیز نرم و سست و پوک شود.
یخابهلغتنامه دهخدایخابه .[ ی َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) یخاب . آب یخ : کوزه ای کو از یخابه پر بودچون عرق بر ظاهرش پیدا شود. مولوی .و رجوع به یخاب شود.
یخابهلغتنامه دهخدایخابه .[ ی َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) یخاب . آب یخ : کوزه ای کو از یخابه پر بودچون عرق بر ظاهرش پیدا شود. مولوی .و رجوع به یخاب شود.
لوشولغتنامه دهخدالوشو. (اِخ ) دهی از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس ، واقع در 160هزارگزی شمال طبس . جلگه و گرمسیر. دارای 30 تن سکنه . آب آن ازقنات . محصول آنجا غلات و انقوزه
یخاولغتنامه دهخدایخاو. [ ی َ ] (اِ مرکب ) یخاب . آب سردشده بواسطه ٔ یخ . (ناظم الاطباء). یخ آب که در موسم گرما به یخ سرد نمایند. (آنندراج ). و رجوع به یخاب شود.
چشمه شیرلغتنامه دهخداچشمه شیر. [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس که در 175 هزارگزی شمال خاوری طبس واقع است .کوهستانی و گرمسیر است و 77 تن سکنه دارد. آب
نرملغتنامه دهخدانرم . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس ، در 123هزارگزی شمال شرقی طبس در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 119 تن سکنه دارد. آبش از