یخ کردنلغتنامه دهخدایخ کردن . [ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نیک سرد شدن . (ناظم الاطباء). یخ بستن . بسته شدن آب و موج و مانند آن . (از آنندراج ) : شود افسرده صاف دل ز سکون آب یخ می کند
یخ کردنفرهنگ انتشارات معین( ~ . کَ دَ) (مص ل .) 1 - بسیار سرد شدن . 2 - (عا.) کنایه از: بسیار متعجب شدن . 3 - وا رفتن ، دمغ شدن .
do upدیکشنری انگلیسی به فارسیانجام دهید، انجام دادن، اماده استفاده کردن، شروع بکار کردن، لخت شدن، مرمت کردن