یراشلغتنامه دهخدایراش . [ ی ُ ] (ترکی ، اِ) نهضت . (غیاث ) (آنندراج ). صورتی از یورش : تا کدامین سوی باشد آن یراش اﷲ اﷲ رو تو هم زان سوی باش . مولوی .رجوع به یورش شود. || توجه . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به یورش شود.
پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
بالارَسreach stackerواژههای مصوب فرهنگستانخودروِ بارکش با تجهیزاتی برای بلند کردن و روی هم چیدن و جابهجایی همزمان چند بارگُنج
پرتابههای دهانۀ برخوردیcrater raysواژههای مصوب فرهنگستانپرتابههایی که پراکنش آنها تا شعاع ده برابر قطر یک دهانۀ برخوردی تازه گستردگی دارد
پرتوهای پیرامحوریparaxial raysواژههای مصوب فرهنگستانپرتوهای نوری که مسیرهای آنها بسیار نزدیک به محور اپتیکی و تقریباً موازی با آن است
محدودۀ دسترسیarm's reachواژههای مصوب فرهنگستانفضایی پیرامون یک سامانۀ الکتریکی که در آن فرد میتواند بدون نیاز به ابزار خاص، به سامانه دسترسی داشته باشد
میراشلغتنامه دهخدامیراش . (اِخ ) دهی است از دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران ، واقع در 5 هزارگزی شمال باختری شهرک با 481 تن سکنه . راه آن ماشین رو است . عده ای از مردم ده برای تأمین معاش به گیلان و مازندران و تهران می روند