یزدللغتنامه دهخدایزدل . [ ی َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش آران شهرستان کاشان واقع در 10 هزارگزی شمال باختری آران . سکنه ٔ آن 1200 تن و آب آن از قنات است . راه فرعی به کاشان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class=
جذیللغتنامه دهخداجذیل . [ ج ُ ذَ ] (ع اِ مصغر) مصغر جذل است . یقال : «اناجذیلها المحکک ». مصغر جذل است بتصغیر تعظیم . (از منتهی الارب ) (از شرح قاموس ).
جذللغتنامه دهخداجذل . [ ج َ ذِ ] (ع ص )شادمان . (از منتهی الارب ) (شرح قاموس ). خوشحال و شادمان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شاد. (یادداشت مؤلف ). ج ، جُذلان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جذللغتنامه دهخداجذل . [ ج َ ذَ ] (ع مص ) شادمان شدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شادی . شادمانی . (یادداشت مؤلف ) : هر چند بر جذل صنما دست دست تست با من رهی بساز بجای جدل جذل .سوزنی .
جدللغتنامه دهخداجدل . [ ج ُ دُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جدیل . (منتهی الارب ) (المنجد). ریسمان تافته شده از چرم یا مو در گردن شتر یا ناقه . (لسان ، از ذیل اقرب الموارد).- جدل الانسان ؛ قلم دست و پای او. (از المنجد) (لسان از ذیل اقرب الموارد).
یزدلانلغتنامه دهخدایزدلان . [ ی َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان واقع در 63 هزارگزی جنوب خاوری کاشان . سکنه ٔ آن 115 تن و آب آن از قنات است . راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <sp
یزدلانلغتنامه دهخدایزدلان . [ ی َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان واقع در 63 هزارگزی جنوب خاوری کاشان . سکنه ٔ آن 115 تن و آب آن از قنات است . راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <sp
تیزدللغتنامه دهخداتیزدل . [ دِ ] (ص مرکب ) بی باک و سخت دل . (ناظم الاطباء). تیزخاطر. مشهوم . حوش الفؤاد. همیزالفؤاد. ظریف . سبک روح . زیرک . مشهم . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به تیزدلی شود.