یزکداریلغتنامه دهخدایزکداری . [ ی َ زَ ] (حامص مرکب ) شغل و صفت یزکدار.(یادداشت مؤلف ). پیشقراولی سپاه کردن : یزکداری از دیده نگذاشتندیتاقی که رسمی است می داشتند. نظامی .در یزکداری ولایت جوددولت تست پاسدار وجود. <p class="aut
یزک دارلغتنامه دهخدایزک دار. [ ی َ زَ ] (نف مرکب ) سردار پیشقراولان و رئیس پاسبانان . (ناظم الاطباء). سالار و رئیس فوج . (آنندراج ). سردار فوج . طلیعه . (غیاث ) : یزکداری ز لشکرگاه خورشیدعنان افکند بر برجیس و ناهید. نظامی .کمین سازان