یعمورلغتنامه دهخدایعمور. [ ی َ ] (ع اِ) یکی یعامیر. بزغاله . (منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). یک بزغاله . (آنندراج ). || بچه میش . ج ، یعامیر. (ناظم الاطباء). بره . (یادداشت مؤلف ).
مهار بالتیکیBaltic moorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مهار شناور که در آن یک طناب یا بافه به سر لنگر بسته میشود و پس از انداختن لنگر و حرکت جانبی بهسمت اسکله، شناور از سمت اسکله با طناب مهار میشود
مهار مدیترانهایMediterranean moorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دولنگراندازی باز که در آن پاشنۀ شناور نیز با طناب به اسکله مهار میشود
مهار 3mooring 1, moor 2واژههای مصوب فرهنگستانبستن شناور، اعم از کوچک و بزرگ، به محلی مشخص همچون موت یا لنگر یا شناوه/ بویۀ مهار بهوسیلۀ طناب یا زنجیر
مهار سینهوپاشنهmoor head and stern, fore-and-aft mooring, bow and aft mooringواژههای مصوب فرهنگستانمهار شناور، همزمان، بهوسیلۀ لنگرهای سینه و پاشنه
عمورلغتنامه دهخداعمور. [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَمر. رجوع به عَمر شود. || ج ِ عُمر. رجوع به عُمر شود. || ج ِ عَمرو. رجوع به عَمرو شود.
یعامیرلغتنامه دهخدایعامیر. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ یعمور. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بزغالگان . || (اِخ ) موضعی و درختی است به روایت قطرب ، یعمورة مثله و در این کلمه منسوب به خطاست . (از منتهی الارب ). رجوع به یعمور شود.
برهلغتنامه دهخدابره . [ ب َ رَ / رِ / ب َرْ رَ / رِ ] (اِ) بچه ٔ گوسفند که آنرا به عربی حمل خوانند. (برهان ). بچه ٔ گوسپند و آهو. (آنندراج ). در تداول گناباد خراسان گوسپند خردسال میشینه که ه