ینقلغتنامه دهخداینق . [ ی َ ] (ع اِ) پنیرمایه . (ناظم الاطباء). انفخه است . (یادداشت مؤلف ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از اختیارات بدیعی ). به لغت اندلس پنیرمایه را گویند و آن شیردان بره است و به عربی انفخه خوانند. (برهان ). نام ینق در مفردات ابن البیطار (ج 2 ص
نق نقلغتنامه دهخدانق نق . [ ن ِ ن ِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت طفلی بهانه جو. نام آواز طفل که چیزی را طلبد آهسته و پیوسته ، با آوازی چون گریان . (یادداشت مؤلف ). نغ نغ.
نیک نیکلغتنامه دهخدانیک نیک . (ق مرکب ) به خوبی . کاملاً. به کلی . یک باره : جان دریغم نیست از عیسی ولیک واقفم بر علم دینش نیک نیک . مولوی .گفت نادر چیز می خواهی ولیک غافل از حکم خدایی نیک نیک . مولوی .<b
ینقاقلغتنامه دهخداینقاق . [ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس ، واقع در 1000گزی جنوب باختری کلاله ، با 400 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ دوچای و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <sp
شاطبیلغتنامه دهخداشاطبی . [طِ ] (اِخ ) ابوعامربن ینق . وی از جمله شاگردان ابوالعلأبن زهر در طب بود. (از عیون الانباء ج 2 ص 65).
پنیر مایهلغتنامه دهخداپنیر مایه . [ پ َ ی َ / ی ِ ](اِ مرکب ) چیزی است در شیردان بره و بزیچه ٔ نوزاد و امثال آن پیش از آنکه جزشیر خورده نباشد و آن را برای کلچانیدن شیر بکار برند تا پنیر شود و در بعض لغت نامه ها آمده است : چیزی است زردرنگ که از شکم برّه و بزغاله ٔ
انفحةلغتنامه دهخداانفحة. [ اِ ف َ ح َ / اِ ف َح ْح َ / اِ ف ِ ح َ ] (ع اِ) چیزی است زردرنگ که از شکم بره و بزغاله ٔ شیرخواره برآید و آن را بر پاره ٔ پشم بردارند پس ستبر و خشک گردد و بگفته ٔ اصمعی و ابوزیدشکنبه ٔ بره و بزغاله ر
ینقاقلغتنامه دهخداینقاق . [ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس ، واقع در 1000گزی جنوب باختری کلاله ، با 400 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ دوچای و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <sp
دستینقلغتنامه دهخدادستینق . [ دَ ن َ ] (معرب ، اِ) به معنی دستینج است . (از دزی ج 1 ص 442). رجوع به دستینج و دستینه شود.
خرینقلغتنامه دهخداخرینق . [ خ ُ رَ ن ِ ](اِخ ) نام خواهر عمران بن حصین است و از این زن عبدالملک بن عبید در سیر روایت می کند. (از منتهی الارب ).
مجینقلغتنامه دهخدامجینق . [ م ُ ج َ ن ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر منجنیق است . (منتهی الارب ). منجنیق خرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به منجنیق شود.
وینقلغتنامه دهخداوینق . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان مرکز دهستان مجخوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. سکنه 746 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
فینقلغتنامه دهخدافینق . [ ف َ ن َ ] (ع ص ) اشتر نر یا هر حیوان نرینه . (یادداشت مؤلف ). || (اِخ ) ستاره ای روشن که جزء برج ثور است . (یادداشت مؤلف ).