یولاخلغتنامه دهخدایولاخ . (اِ) کشور ناآبادان وبی آب . (ناظم الاطباء). مکان سراب و بی آب و دور از آبادانی را گویند. (برهان ) (آنندراج ). به احتمالی صورت اصلی کلمه «دیولاخ » بوده است . (یادداشت لغت نامه ). و یا کلمه ٔ ترکی است به معنی جایی که علف و سبزه ٔ آن را چیده اند از مصدر «یولماخ » به معنی
گولخلغتنامه دهخداگولخ . [ ل َ ] (اِ) گولخن . گولخ . کولخ . گلخان . گولخان . گلخن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گلخن که آتشگاه حمام است . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ جهانگیری )تون حمام . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) : چون گولخ است قوافی قصیده چون گلشن
ولخلغتنامه دهخداولخ . [ وَ ل َ ] (اِخ ) قلعه ای است . (انجمن آرا) (آنندراج ) : گر به سان قلعه ٔ خیبر ولخ گشت استواروَاندر آن چون اهل خیبر دشمنان کرده حشر.امیرخسرو دهلوی (از انجمن آرا).
دیولاخلغتنامه دهخدادیولاخ . [ وْ ] (اِ مرکب ) (از: دیو + لاخ ، لیک لهجه ٔ آذری ). (یادداشت مؤلف ). جا و مقام دیو را گویند چه لاخ معنی مکان است همچو سنگلاخ و رودلاخ . (برهان ). یعنی مکان دیو، چه لاخ بمعنی جای و مکان و این بیشتر به ترکیب گفته مانند سنگلاخ و رودلاخ واهرمن لاخ . (آنندراج ). مسکن د
دیولاخفرهنگ فارسی عمید۱. دیوگاه؛ جای دیوان.۲. بیابان وسیع و هولناک و دور از آبادی: ◻︎ در تف این بادیهٴ دیولاخ / خانهٴ دل تنگ و غم دل فراخ (نظامی۱: ۶۷).