یونلغتنامه دهخدایون . (ترکی ، اِ) به معنی مطلق پشم استعمال شود. (انجمن آرا) (آنندراج ). کلمه ٔ ترکی است ، اوحدی آن را استعمال کرده است . (یادداشت مؤلف ). به معنی پشم ظاهراً فارسی باشد، چه بزیون راکه سندس یا نوعی سندس است از مرغزی کنند که پشم نرم زیر موی بز است و بز معز و ماعز است . رجوع به
یونلغتنامه دهخدایون . (اِخ ) ناحیه ای به خراسان بزرگ : پادشایی است [ به خراسان ] خرد اندر شکستگی ها و کوههای آن را یون خوانند از پس ناحیت سکیمشت و دهقان او را پاخ خوانند و قوتش از امیر ختلان است و ازآن ناحیت نمک خیزد. (حدودالعالم چ دانشگاه ص 100).
یونلغتنامه دهخدایون . [ ] (از لاتینی ، اِ) ماه قیصری ، اول آن مطابق است با اول حزیران ماه رومی و بیست وپنج خردادماه جلالی و سیزدهم ژوئن ماه فرانسوی . (یادداشت مؤلف ).
یونلغتنامه دهخدایون . (اِخ ) قسمت آسیای صغیر یونان قدیم : چوب سدر که استعمال شده ، آن را از محلی آورده اند که کوه نامیده می شود. مردمان ایبرناری این چوب را آوردند. از مملکت بابل ، کری و یون تا شوش آنها را آوردند... تزیینات برجسته ٔ قصر از یون آورده شده ... ستونهای مرمر که در اینجا به کار رفت
قانون جابهجایی وینWien displacement lawواژههای مصوب فرهنگستانقانونی که بنابر آن حاصلِضرب دمای مطلق جسم سیاه و طولِموج شدت تابش بیشینة آن مقداری ثابت است نیز: قانون جابهجایی displacement law
کمربندهای وان آلنVan Allen beltsواژههای مصوب فرهنگستاندو کمربند تابشی، دورتادور زمین، حاوی ذرات باردار به دامافتاده
نیروی واندِروالسvan der Waals forceواژههای مصوب فرهنگستاننیروی ربایشی بین دو اتم یا دو مولکول که در نتیجۀ برهمکنش دوقطبی ـ دوقطبی به وجود میآید
کمربند تابش وانآلِنVan Allen radiation beltواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کمربندهای تابشی یونی قوی در فضای پیرامون زمین که از ذرات باردار انرژی بهدامافتاده در میدان زمینمغناطیسی تشکیل شده است
یونسلغتنامه دهخدایونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن متی . ذوالنون . (دهار) (مجمل اللغة). نام پیغمبری که به تازی ذوالنون نیز گویند. (از ناظم الاطباء). نام پیغامبری از بنی اسرائیل که پس از سلیمان (ع ) بر اهل نینوی مبعوث شدو بی فرمان از میان قوم برفت و برای این ترک اولی ماهی نون او را بیوبارید و چهل روز
یونانلغتنامه دهخدایونان . (اِخ ) کشوری در جنوب شرقی اروپا و در جنوب غربی شبه جزیره ٔ بالکان ، مشتمل بر جزایر پراکنده ای در دریای اژه و دریای ایونی ، که 130400 کیلومتر مربع مساحت و بیش از 8555000 تن سکنه دارد. ازاین تعداد در حد
یونگلغتنامه دهخدایونگ . (اِخ ) آرتور. دانشمند کشاورزی انگلیسی . وی به سال 1741 م . در لندن به دنیا آمد و به سال 1820 م . درگذشت . در سال 1792 م . به فرانسه سفری کرد که بسیار سودمند بود. (از ل
یونگلغتنامه دهخدایونگ . (اِخ ) بریگام . (1801-1877 م .). دومین رئیس مرمن ها که فرقه ای از مسیحیان امریکا هستند که به نام «کلیسائیان قدیسیان آخرین روز» نیز نامیده می شوند.
یونسلغتنامه دهخدایونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن ابی عمر اصفهانی ، معروف به یونس اصفهانی . از محدثان بود و احادیثی از آن حضرت روایت کرده است . (از ذکر اخبار اصبهان ص 354).
اکسیژن غیرپُلزنnon-bridging oxygenواژههای مصوب فرهنگستانیون اکسیژنی که در میان دو یون واقع نشده است
یونسلغتنامه دهخدایونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن متی . ذوالنون . (دهار) (مجمل اللغة). نام پیغمبری که به تازی ذوالنون نیز گویند. (از ناظم الاطباء). نام پیغامبری از بنی اسرائیل که پس از سلیمان (ع ) بر اهل نینوی مبعوث شدو بی فرمان از میان قوم برفت و برای این ترک اولی ماهی نون او را بیوبارید و چهل روز
یونانلغتنامه دهخدایونان . (اِخ ) کشوری در جنوب شرقی اروپا و در جنوب غربی شبه جزیره ٔ بالکان ، مشتمل بر جزایر پراکنده ای در دریای اژه و دریای ایونی ، که 130400 کیلومتر مربع مساحت و بیش از 8555000 تن سکنه دارد. ازاین تعداد در حد
یونس المغنیلغتنامه دهخدایونس المغنی . [ ن ُ سُل ْ م ُ غ َن ْ نی ] (اِخ ) یونس بن سلیمان ، مکنی به ابوسلیمان . کاتب فارسی . رجوع به یونس بن سلیمان شود.
یونگلغتنامه دهخدایونگ . (اِخ ) آرتور. دانشمند کشاورزی انگلیسی . وی به سال 1741 م . در لندن به دنیا آمد و به سال 1820 م . درگذشت . در سال 1792 م . به فرانسه سفری کرد که بسیار سودمند بود. (از ل
یونگلغتنامه دهخدایونگ . (اِخ ) بریگام . (1801-1877 م .). دومین رئیس مرمن ها که فرقه ای از مسیحیان امریکا هستند که به نام «کلیسائیان قدیسیان آخرین روز» نیز نامیده می شوند.
دکلاماسیونلغتنامه دهخدادکلاماسیون . [ دِ یُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) روش اجرا کردن «دکلامه » در هنر. بکار بردن جملات پرطمطراق و باشکوه . (از لاروس ). از بر خواندن قطعه ای با آواز بلند و با آهنگ و اطواری متناسب با کلام . هنر و طرز دکلامه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به دکلامه کردن شود.
دکوراسیونلغتنامه دهخدادکوراسیون . [ دِ ک ُ یُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح نمایشنامه و سینما، فن تزیین صحنه ٔ نمایش یا سینما. عمل تزیین . || منظره ٔ یک صحنه . || عوامل تزیینی و اشیاء لازم در یک صحنه . (از فرهنگ فارسی معین ).
دمونستراسیونلغتنامه دهخدادمونستراسیون . [ دِ مُن ْ سیُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) عرضه داشتن حقیقت و درستی یک پیشنهاد. || شرح و بیان تجربیات حاصل از علم و جز آن . || ابراز احساسات و مقاصد دسته جمعی بطور علنی . تظاهرات خیابانی بطور دسته جمعی و در حال حرکت . || مانورهای نظامی بدانسان که به دشمن فرضی حمله کنند
حبیونلغتنامه دهخداحبیون . [ ح َب ْ بی ی ] (اِخ ) طائفه ای از عرب . بطن من بنی الولید. وهم بنوحبةبن راشدبن الولید. (صبح الاعشی ج 1 ص 332).