کباریلغتنامه دهخداکباری . [ ک ِ / ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به ذی کبار. رجوع به الانساب سمعانی ذیل کلمه ٔ کُباری و کِباری شود.
قباریلغتنامه دهخداقباری . [ ق َب ْ با ری ی ] (اِخ ) منصور مکنی به ابوالقاسم ، زاهدی است در اسکندریه . (منتهی الارب ). و در 662 هَ . ق . وفات یافته است . (تاج العروس ).
ساکس کبورگلغتنامه دهخداساکس کبورگ . [ک ُ ] (اِخ ) یکی از سرداران بزرگ اتریشی متولد کبورگ (1737 - 1816 م .) است .
ساکس کبورگ گوتالغتنامه دهخداساکس کبورگ گوتا. [ ک ُ گ ُ ] (اِخ ) یکی ازدوک نشینهای قدیم آلمانی که از 1815 تا 1919م . تحت فرمان یک پادشاه بود. در آن تاریخ کبورگ با باویر متحد شد و گوتا با تورنیژ .
ستمکارگیلغتنامه دهخداستمکارگی . [ س ِ ت َ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل ستمکار : در ستمکارگی پی افشردندمیگرفتند و خانه می بردند. نظامی (هفت پیکر ص 323).ازو بوم و کشور به
مدفقلغتنامه دهخدامدفق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) آنکه به یکبارگی تهی و خالی میکند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادفاق . رجوع به دفق و دفوق و ادفاق شود.
ویدا شدنلغتنامه دهخداویدا شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کم شدن . کاستن : امیرا جان شیرین برفشانم اگر ویدا شود یکبارگی عمر . دقیقی (از صحاح الفرس ).رجوع به ویدا شود.
اسهادلغتنامه دهخدااسهاد. [اِ ] (ع مص ) یکبارگی انداختن بچه را: اسهدت بالولد. || بیدار کردن . (منتهی الارب ). بی خواب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بی خواب گردانیدن .
بیکبارگیلغتنامه دهخدابیکبارگی . [ ب ِ ی َ / ی ِ رَ / رِ ] (ق مرکب ) یکباره . پاک .بالمرّة. بالکل . کلاً. (یادداشت مؤلف ) : تهمتن بدو گفت بی بارگی بکشتن دهی تن بیکبارگی . فردو