کماههلغتنامه دهخداکماهه . [ک ُ هََ / هَِ ] (اِ) تعویذ و بازوبند را گویند. (برهان ) (آنندراج ). تعویذ. (فرهنگ رشیدی ). تعویذ و هر آنچه بر بازو جهت دفع چشم زخم بندند. (ناظم الاطباء).
کماچهلغتنامه دهخداکماچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) کماجه . (ناظم الاطباء). کماجه . کماج . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کماجه و کماج شود.
کماءةلغتنامه دهخداکماءة. [ ک َ ءَ ] (ع اِ) ج ِ کم ء علی غیرالقیاس ، یا کماة اسم جمع است و یا برای واحد و جمع هر دو آید. (منتهی الارب ). ج کم ء. (ناظم الاطباء). || یک عدد سماروغ . (ناظم الاطباء). قارچ . طملان . دنبلان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): فاذا اشتدالحر قذفه [ قذف العنبر ] من قعره مثل
نورافشانلغتنامه دهخدانورافشان . [ اَ ] (نف مرکب ) هر چیزی که نور و روشنائی از وی پراکنده و منتشر گردد. (ناظم الاطباء). نورپاش . (آنندراج ). نورافشاننده : در دلو نورافشان شده زآنجا به ماهی دان شده ماهی از او بریان شده یکماهه نعما داشته .خاقانی
کبچ کبچلغتنامه دهخداکبچ کبچ . [ ک َک َ ] (ق مرکب ) بتفرقه . بهره بهره بتفاریق . تفاریق . (فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت مؤلف ) : بجمله خواهم یکماهه بوسه از تو بتابه کبچ کبچ نخواهم که فام من توزی . رودکی .کیچ کیچ . رجوع به کیچ کیچ شود
مشاهرتلغتنامه دهخدامشاهرت . [ م ُ هََ/ هَِ رَ ] (از ع ، اِ) اجرت ماهیانه . شهریه . ج ، مشاهرات . آنچه ماهانه در مقابل کار به کسی بپردازند. مقرری یکماهه که به کسی دهند. و رجوع به مشاهرة شود.- مشاهرت اطلاق کردن ؛ مقرری ماهیانه معین کر