خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یک پهلو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آکنده پهلو
فرهنگ فارسی عمید
بسیارفربه؛ چاق.
-
آلبالو
فرهنگ فارسی عمید
میوۀ سرخرنگ، گرد وکوچک با طعم ترش و مطبوع شبیه گیلاس که مصرف خوراکی دارد.
-
آلو
فرهنگ فارسی عمید
۱. میوهای گوشتی و آبدار با هستهای بزرگ و پوست نازک به رنگ زرد یا سیاه: آلو بخارا، آلو زرد، آلو سیاه.۲. درخت کوتاه این میوه با برگهای بیضیشکل که در انواع مختلف دیده میشود.
-
آلوبالو
فرهنگ فارسی عمید
= آلبالو
-
آله کلو
فرهنگ فارسی عمید
= ذراریح
-
الو
فرهنگ فارسی عمید
شعلۀ آتش؛ زبانۀ آتش.
-
انچیلو
فرهنگ فارسی عمید
= دمیرآغاجی
-
بالو
فرهنگ فارسی عمید
آزخ؛ ازخ؛ زگیل: ◻︎ ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۸).
-
بوفالو
فرهنگ فارسی عمید
گاومیش.
-
پالو
فرهنگ فارسی عمید
= بالو
-
پلو
فرهنگ فارسی عمید
برنج پخته و صافیکرده مخلوط با گوشت یا سبزی یا باقلا یا لوبیا و امثال آنها. Δ با هریک از حبوب مانند باقلا یا لوبیا یا عدس پخته شود به اضافۀ نام آن نامیده میشود: باقلاپلو، لوبیاپلو، عدسپلو. اگر برنج تنها باشد آن را چلو میگویند.
-
پنج لو
فرهنگ فارسی عمید
ورق قمار که دارای پنج خال باشد.
-
پهلو
فرهنگ فارسی عمید
۱. پهلوان؛ مرد دلیر: ◻︎ به قلب اندرون پای خود را فشرد / به هر «پهلُوی» پهلویی را سپرد (نظامی۵: ۷۹۷).۲. نیرومند.۳. از مردم قوم پارت؛ قوم پارت: ◻︎ گزین کرد از آن نامداران سوار / دلیران جنگی دهودوهزار ـ هم از پهلو، پارس، کوج و بلوج / ز گیلان جنگی و دشت...
-
پیلو
فرهنگ فارسی عمید
۱. مسواک.۲. مسواکی که از چوب اراک درست کنند.۳. (زیستشناسی) درخت اراک.
-
تابلو
فرهنگ فارسی عمید
۱. پردهای که روی آن تصویر کسی، چیزی، یا منظرهای را ترسیم کرده باشند.۲. صفحۀ فلزی یا چوبی که که بر سر در مکانها، گذرگاهها، فروشگاهها و مؤسسهها نصب میکنند و نام یا اطلاعات دیگری راجع به آن محل را بر روی آن درج مینمایند.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] ...