اتداعلغتنامه دهخدااتداع . [ اِت ْ ت ِ ] (ع ) آرمیدن . (منتهی الارب ). آسایش کردن . تن آسانی گزیدن .بناز زیستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بناز و تنعُم زیستن . || قرار گرفتن . (منتهی الارب ).
اتضاحلغتنامه دهخدااتضاح . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) روشن شدن .آشکار شدن . وضوح . (زوزنی ). پیدا شدن . هویدا گشتن .