مضواءلغتنامه دهخدامضواء. [ م ُ ض َ ] (ع مص ) پیش آمدن و تقدم کردن برچیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مضواءلغتنامه دهخدامضواء. [ م ِض ْ ] (ع اِ) باجَه . روشن . روزن . ج ، مضاوی . ورجوع به مضاوی شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مدوئیهلغتنامه دهخدامدوئیه . [ م َ ئی ی ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ابرقوی شهرستان یزد، در 3هزارگزی جنوب ابرقو و 3هزارگزی جاده ٔ ابرقو به فخرآباد، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 457 تن سکنه دارد
مدوحلغتنامه دهخدامدوح . [ م ُ دَوْ وِ ] (ع ص ) پراکنده نماینده ٔ شتران و مال . (آنندراج ). مسرف . متلف . مبذر. (ناظم الاطباء): دوح ماله ؛ فرقه . (اقرب الموارد) (متن اللغة). نعت فاعلی است از تدویح . رجوع به تدویح شود.
مدوهلغتنامه دهخدامدوه . [ م ُ دَوْ وِه ْ ] (ع ص ) شتر را به سوی بچه خواننده به لفظ داه داه یا ده ده . (از آنندراج ). نعت فاعلی است از تدْویه . رجوع به تدْویه شود.