نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
������������ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عرصةالقدرة
لغتنامه دهخدا
عرصةالقدرة. [ ع َ ص َ تُل ْ ق ُ رَ ] (ع اِ مرکب ) در اصطلاح فلاسفه ، مراد عالم عقلی است . (از فرهنگ علوم عقلی به نقل از مصنفات ).
-
عرصی
لغتنامه دهخدا
عرصی . [ ع َ صی ی ] (ص نسبی ) منسوب به عرصة. و بنواسحاق یعنی فرزندان اسحاق بن عبداﷲبن جعفربن ابی طالب بن عبدالمطلب بدانجا منسوبند. (از معجم البلدان ).
-
عرض افتادن
لغتنامه دهخدا
عرض افتادن . [ ع َ اُ دَ ] (مص مرکب ) نمایان شدن . عرضه شدن . ارائه گردیدن . || به عرض رسیدن مطلبی . || پیشنهاد شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
عرض حال
لغتنامه دهخدا
عرض حال . [ ع َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخواست و استدعا. (ناظم الاطباء). دادخواست .شکایت . || ورقه ای که درخواست یا شکایت خود را در آن نویسند. (فرهنگ فارسی معین ). درخواست نامه . عریضه . قسه . شکوائیه . و رجوع به عرض الحال شود.
-
عرض حیات
لغتنامه دهخدا
عرض حیات . [ ع َ ض ِح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به خوبی و خوشی گذشتن ایام زندگانی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : از آب زندگی به شراب التفات کن از طول عمر صلح به عرض حیات کن .میرزا صائب (از آنندراج ).
-
عرض دادن
لغتنامه دهخدا
عرض دادن . [ ع َ دَ ] (مص مرکب ) نشان دادن . نمودن . ارائه دادن . به معرض نهادن : قریب صد و پنجاه هزار سوار لشکر سلطان عرض داده بودند بیرون پیاده که صدهزار دیگر بودند. (تاریخ سیستان ). نسختی که ... خود نبشته بود بر رای سلطان عرض داد. (تاریخ بیهقی ص 4...
-
عرض داشتن
لغتنامه دهخدا
عرض داشتن . [ ع َ ت َ ] (مص مرکب ) نمایاندن . آشکار کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : آئینه ٔ سکندر جام جم است بنگرتا بر تو عرض دارد احوال ملک دارا. حافظ (از آنندراج ).|| به عرض رسانیدن ، مطلبی را. || تظلم کردن ، نزد قاضی و حاکم . || درخواست کردن . (فرهنگ...
-
عرض دیدن
لغتنامه دهخدا
عرض دیدن . [ ع َ دی دَ ] (مص مرکب ) درعرف حال معنی موجودات گرفتن است . اعم از آنکه سپاه باشند یا چیز دیگر از نقد و جنس . (آنندراج ). || سان دیدن . رژه دیدن . دفیله گرفتن : چو پاس عصمت خود فرض می دیدسپاه ناز خود را عرض می دید.آصف خان جعفر (از آنندراج ...
-
عرض شدن
لغتنامه دهخدا
عرض شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) معروض شدن . (از آنندراج ) : گر ز صد آرزوی وصل یکی بشماری تا قیامت نشود عرض تمنای دلم .حسین ثنائی (از آنندراج ).
-
عرض عمر
لغتنامه دهخدا
عرض عمر. [ ع َ ض ِ ع ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه ازلذت عمر است . (غیاث اللغات ). کیفیت عمر، مقابل طول عمر، که مدت و درازی زندگانی است . به معنی عرض حیات است . و از شیخ بوعلی نقل می کنند که در حرص بر آرمیدن با زنان او را گفتند که ترک آرمیدن با ...
-
عرض کار
لغتنامه دهخدا
عرض کار. [ ع َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جلوه دادن کار. نمایش دادن کار : تا به وقتی که عرض کار بودگر چه درویش تاجدار بود.نظامی .
-
عرض کردن
لغتنامه دهخدا
عرض کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشان دادن . آشکار کردن . (فرهنگ فارسی معین ). نمودن . ارائه کردن . عرضه داشتن . عرضه کردن . معروض داشتن . پیش نهادن . تقدیم کردن . نمایش دادن . به معرض درآوردن : امیر فرمود تا زندانهای غزنی و آن نواحی عرض کنند. (ت...
-
عرض
لغتنامه دهخدا
عرض . [ ع َ ] (اِخ ) کوهی است مشرف بر شهر «فاس » در المغرب . (از معجم البلدان ).
-
عرض
لغتنامه دهخدا
عرض . [ ع َ ] (ع اِ) پهنا، خلاف طول . (منتهی الارب ). خلاف طول . (از اقرب الموارد). و عادت مردمان چنان رفته است که درازترین بعدی را طول نام کنند، ای درازا، و آنکه از او کمتر است ، عرض ، أی پهنا. (از التفهیم ). پهنا. (کشاف اصطلاحات الفنون ). یکی از ا...
-
عرض
لغتنامه دهخدا
عرض . [ ع َ ] (ع مص ) پیدا و آشکارا گردیدن . (از منتهی الارب ). ظاهر شدن و آشکار گردیدن ، در حالی که دوام نیابد. (از اقرب الموارد). || پیدا و ظاهر ساختن . (از منتهی الارب ). ظاهر کردن . (از اقرب الموارد). آشکارا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زو...