askدیکشنری انگلیسی به فارسیپرسیدن، خواستن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، دعوت کردن، پرسش کردن، خبر گرفتن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن
درجۀ شیبدارslip flaskواژههای مصوب فرهنگستاننوعی درجه که بهکمک یک نوار متحرک فلزی ماسه را در محل خود نگه میدارد
بالون حجمسنجیvolumetric flaskواژههای مصوب فرهنگستانظرفی آزمایشگاهی که عمدتاًً برای تهیۀ حجمهای معینی از محلول به کار میرود
تابوتنقابcoffin maskواژههای مصوب فرهنگستاننقابی فلزی یا چوبی بر روی تابوت که چهرۀ آرمانی متوفی را نشان میدهد
تکوظیفهsingle taskواژههای مصوب فرهنگستانویژگی برخی از سامانههای عامل که میتوانند فقط یک وظیفه را در یک زمان اجرا کنند
چندوظیفهmulti taskواژههای مصوب فرهنگستانویژگی برخی از سامانههای عامل که میتوانند چند وظیفه را همزمان اجرا کنند