Bellدیکشنری انگلیسی به فارسیبل، ناقوس، سرستون، زنگ زنگوله، زنگ اویختن به، دارای زنگ کردن، کم کم پهن شدن
billدیکشنری انگلیسی به فارسیلایحه، قبض، اسکناس، صورت حساب، لایحه قانونی، برات، منقار، نوک، سند، فرمان، سیاهه، نوعی شمشیر پهن، نوک بنوک هم زدن، صورتحساب دادن
مهمانبَرbellboy, bellhopواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که مهمانان را به اتاقهایشان هدایت میکند و حمل چمدانها و انتقال پیامهای آنها را بر عهده دارد
جام ناقوسیbell jar/bell-jar, bell-jar apparatusواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سرپوش شیشهای سنگین و گنبدیشکل که در آزمایشهای علمی از آن بهعنوان محفظة خلأ استفاده میشود