breachدیکشنری انگلیسی به فارسیرخنه، شکاف، نقض عهد، نقض عهد کردن، نقض کردن، ایجاد شکاف کردن، رخنه کردن در
پسماند فضاییspace debris,orbital debrisواژههای مصوب فرهنگستانهر جسم دستساخته که در فضا بدون استفاده رها شده یا براثر تصادم با جسمی دیگر یا انفجار به وجود آمده باشد
پودۀ آبسنگیreef detritus, reef debrisواژههای مصوب فرهنگستانواریزهای که از فرسایش آبسنگ به وجود میآید
چوبماند ریزfine woody debrisواژههای مصوب فرهنگستانبخشهای پوسیده یا سالم قطعشده یا افتادۀ درختان مانند شاخههای کوچک و برگ و ریشه
واریزهdebrisواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه انباشت سطحی مواد سستی که از راههای شیمیایی و مکانیکی از تودههای سنگ جدا شده باشد