دق دقلغتنامه دهخدادق دق . [ دَ دَ ] (اِ صوت ) صدای کوفتن در. دق الباب کردن . کوفتن چیزی بر چیز دیگر، مانند چکش بر چوب یا حلبی و کوفتن پتک بر آهن و نظایر آن (فرهنگ لغات عامیانه ).
دک دکلغتنامه دهخدادک دک . [ دِ دِ ] (اِصوت ) حکایت حالت انقباض و انبساط بدن از سرما. لرزیدن بدن بشدت و سختی . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).- دک دک (دیک دیک ) لرزیدن ؛ سخت بلرزه درآمدن بدن از سرما یا از ترس . و رجوع به دک شود.
دک دکلغتنامه دهخدادک دک . [ دِ دِ ] (ع اِ صوت ) اسم صوتی است که بدان خروس را زجر کنند. (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد).
دیک دیکلغتنامه دهخدادیک دیک . (اِ صوت ) کلمه ای است که در خواندن مرغان خانگی استعمال کنند. (ناظم الاطباء). || حکایت صوت به هم خوردن دندانها یا تصور بهم خوردن استخوانهای بدن از سرما.
سوسیس چوبیcorn dog/corndogواژههای مصوب فرهنگستانسوسیسی که یک میلة چوبی از محور طولی آن میگذرانند و لایهای ضخیم از خمیر ذرت بر آن میپوشانند و در روغن سرخ میکنند
کلب اصغرCanis Minor, CMi, Little Dogواژههای مصوب فرهنگستانصورت فلکی کوچکی در استوای آسمان، شامل فقط دو ستارۀ بارز که به شکل سگ کوچکی تصور میشود
کلب اکبرCanis Major, CMa, Great Dogواژههای مصوب فرهنگستانصورتی فلکی در نیمکرۀ جنوبی آسمان که پرنورترین ستارۀ شب، شِعرای یمانی، در آن قرار دارد و به شکل سگ بزرگی تصور میشود