heardدیکشنری انگلیسی به فارسیشنیدم، شنیدن، گوش کردن، گوش دادن به، پذیرفتن، استماع کردن، درک کردن، اطاعت کردن
بیابان باد بسامانtrade-wind desertواژههای مصوب فرهنگستانپهنهای از خشکی با بارش بسیار کم و دمای بالا، ناشی از وزش بادهای بسامان
بیابان یخice desertواژههای مصوب فرهنگستانهر پهنۀ قطبی با پوشش دائمی یخ یا برف، بدون هیچ پوشش گیاهی، بهجز برف سرخ یا برف سبز گاهبهگاه
پیشآگاهی مصاحبهinterview alertواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات یا مطلب کوتاهی در زمینۀ زمان و مکان و موضوع یک مصاحبه که مدتی پیش از مصاحبه روابطعمومی برای مصاحبهشونده ارسال میکند
پیغذای شکلاتیchocolate dessert, chocolate-based dessertواژههای مصوب فرهنگستانپیغذایی که شکلات جزء تشکیلدهندۀ اصلی آن است