freeدیکشنری انگلیسی به فارسیرایگان، خالی کردن، ازاد کردن، حق رای دادن، ازادی بخشیدن، فروهشتن، ترخیص کردن، بطور مجانی، مجانی، رها، عاری، ازاد، مختار، مبرا، مجاز، حق انتخاب، اختیاری، غیر مقید، سرخود، مستقل، میدانی، روا
frayدیکشنری انگلیسی به فارسیکثیف، نزاع، وحشت، نبرد، غوغا، ترس، فرسوده شدن، جنگ کردن، ترساندن، هراسانیدن، ساییدن، فاقدنیرو کردن
آزادfreeواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گیاهی که قطعات ناهمسان آن از هم فاصله دارند و طبیعتاً الحاقی صورت نگرفته است
خشک گَردنَچسبdust-dry, dust-freeواژههای مصوب فرهنگستانویژگی پوشش درحالخشکشدنی که وقتی گرد و خاک روی آن مینشیند، در آن نفوذ نمیکند و به آن نمیچسبد
خشکی گَردنَچسبdry dust freeواژههای مصوب فرهنگستانمرحلهای از خشک شدن پوشش که در آن گردوخاکِ نشسته بر پوشش به درون آن نفوذ نکند و به آن نچسبد
بافتآزادcontext freeواژههای مصوب فرهنگستانصورتها یا قاعدههایی که وقوع آنها به یک بافت معین بستگی ندارد
بیمانعbarrier-freeواژههای مصوب فرهنگستانویژگی تسهیلاتی که استفاده از آنها برای همۀ افراد از جمله معلولان بهسهولت امکانپذیر باشد