پودرلغتنامه دهخداپودر. (فرانسوی ، اِ) بمعنی غبار و گرد، و در تداول فارسیان گرد سپیدی که زنان بجای سپیدآب بکار برند.
خوپذیرلغتنامه دهخداخوپذیر. [ پ َ ] (نف مرکب ) قبول عادت کننده . (یادداشت بخط مؤلف ). آنکه استعداد و قابلیت قبول خو و عادت داشته باشد. (آنندراج ) : خواجه این نکته را مگر دانی خوپذیر است نفس انسانی . سنائی .خوپذیر است نفس انسانی آ