hobدیکشنری انگلیسی به فارسیپختن، حقه، سنبه قالب، شوخی فریب امیز، گل میخ زدن، باسنبه یا میله بریدن، با دندانه ماشین و غیره بریدن
huffدیکشنری انگلیسی به فارسیعصبانی، غضب، عصبانیت، تغیر، قهر کردن، رنجیدن، اوقات تلخی کردن، ترساندن، اماس کردن
بازار الکترونیکیelectronic hubواژههای مصوب فرهنگستانبازاری مجازی برای دادوستد برخط متـ . ای ـ بازار e-hub, e-marketplace, e-market
توپی ملخpropeller hubواژههای مصوب فرهنگستانبخش مـرکزی ملخ بر روی میـلگردان (drive shaft) که پرهها به آن متصل میشوند
توپی چرخwheel hubواژههای مصوب فرهنگستان[حملونقل ریلی] بخش مرکزی چرخ که محور در آن نصب میشود [قطعات و اجزای خودرو] قطعهای که به انتهای محور وصل میشود و کاسة چرخ یا دیسک ترمز بر روی آن نصب میشود
کانون نوآوریinnovation hubواژههای مصوب فرهنگستانفضای کاری مشترک برای برخورد آرا و تسهیم اندیشههای خلاق متخصصانی با پیشینههای مختلف با هدف مشارکت در توسعة نوآوری