خواعلغتنامه دهخداخواع . [ خ ُ ] (ع مص ) بانگ کردن که از بینی باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (اِمص ) تحیر. ماندگی . سرگردانی . پریشانحالی . آشفتگی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
خواولغتنامه دهخداخواو. [ خوا / خا ] (اِ) خواب که بعربی نوم خوانند. (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ) : گر خری دیوانه شد یک دم ّ گاودر سرش چندان بزن کآید بخواو.مولوی (از انجمن آرای ناصری ).