محاویلغتنامه دهخدامحاوی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ محوی . مجمعها. (ناظم الاطباء). || دربرگرفته ها. فراهم شده ها : و آن روز که بر ملحدستان مؤمنا باد افشای این محاوی و تقریر این مساوی رفت . (جهانگشای جوینی ). || مضمونها : و اصل مملکت و موطن ایشان وکیفیت
مهاویلغتنامه دهخدامهاوی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَهْوی ̍ و مَهْواة. (اقرب الموارد). مغاکهایی که میان دو کوه باشد. پستیهای زمین میان دو کوه : بقایای امم در مهاوی قصور و نقصان قرار گرفته . (تاریخ بیهق ص 4). کوکب کتابت از مهاوی هبوط به اوج ثر