paidدیکشنری انگلیسی به فارسیپرداخت شده، پرداختن، پرداخت کردن، تلافی کردن، پول دادن، دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، انجام دادن، ادا کردن، هزینه چیزی را قبول کردن
دامنۀ آرمانۀ اصلیprincipal ideal domain, PIDواژههای مصوب فرهنگستاندامنۀ صحیحی که همۀ آرمانههای آن اصلی باشند
سفتموhispidواژههای مصوب فرهنگستانویژگی نوعی کرکپوش پوشیده از کرکهای بسیار بلند و محکم که غالباً قابلیت نفوذ به درون پوست را دارند