پرهوللغتنامه دهخداپرهول . [ پ ُ هََ / هُو ] (ص مرکب ) مهیب . سخت سهمناک . سخت ترس آور : میان دو کوه است پرهول جای نپرد بر آن آسمانش همای .فردوسی .
رحوللغتنامه دهخدارحول . [ رَ] (ع ص ، اِ) رحولة. ستور بارکش . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه شایستگی بار کشیدن دارد و مؤنث و مذکر آن یکی است . (از اقرب الموارد). اشتر باری . (از منتهی الارب ). رجوع به رحولة شود.
راحوللغتنامه دهخداراحول . (ع اِ) پالان شتر. ج ، راحولات . در قولی از فرزدق پالان منقش است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به راحولات شود.
رعولیلغتنامه دهخدارعولی . [ رَ ] (ع ص ) شواء رعولی ؛ کباب نیک ناپخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).