SEALدیکشنری انگلیسی به فارسیمهر، خاتم، نشان، سوگند ملایم، خوک ابی، گوساله ماهی، تضمین، بستن، مهر و موم کردن، مهر زدن، مهر کردن، محکم چسباندن، صحه گذاشتن، درزگیری کردن، بتونه کاری کردن
درزگیر فشاریpressure sealواژههای مصوب فرهنگستاننوعی درزگیر بادشونده بین قطعات ثابت و متحرک هواگرد که با تحت فشار قرار گرفتن از خروج هوا جلوگیری میکند
روکش رنگیcontrast sealواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روکش آسفالت که برای ایجاد تمایز رنگ بر روی آسفالت روسازی ریخته میشود
قیرپوشة اولیهinitial sealواژههای مصوب فرهنگستانپوشش قیری روی قشر اساس آمادهشدة راه پیش از ریختن قیر نفوذی