societyدیکشنری انگلیسی به فارسیجامعه، انجمن، اجتماع، جمعیت، نظام اجتماعی، مجمع، محفل، گروه، اشتراک مساعی، انسگان، مصاحبت، شرکت
جامعهsocietyواژههای مصوب فرهنگستانجماعتی (community) ساختمند از انسانها که از سنتها یا نهادها یا ملیت یکسان برخوردارند
انجمن دوستداران موسیقیphilharmonic societyواژههای مصوب فرهنگستانکانونی که از دوستداران موسیقی تشکیل میشود و تسهیلاتی برای اعضای خود فراهم میآورد
انجمن ردهبندیclassification societyواژههای مصوب فرهنگستانانجمنی که با وارسیهای ادواری بر رعایت استانداردهای کشتیسازی و قوانین و مقررات خاص ردهبندی، هم در هنگام ساخت و هم در دورۀ بهرهبرداری، نظارت دارد
جامعهsocietyواژههای مصوب فرهنگستانجماعتی (community) ساختمند از انسانها که از سنتها یا نهادها یا ملیت یکسان برخوردارند
جامعۀ تودهوارmass societyواژههای مصوب فرهنگستانجامعهای که در آن تنوع فرهنگی افراد و گروهها به سود یک فرهنگ غالب از میان برود یا بهشدت آسیب ببیند و نوعی یکدستی فرهنگها و ارزشها و تضعیف سازمانهای مدنی حاکم شود