تیزتیزلغتنامه دهخداتیزتیز. (ق مرکب ) پرشتاب : باد چون بشنید آمد تیزتیزپشه بگرفت آن زمان راه گریز. مولوی . || بخشم . غضبناک : چون برمک بر تخت نشست سلیمان یکی تیزتیز در وی نگریست . (تاریخ بخارا).نگه کرد قاضی