tasteدیکشنری انگلیسی به فارسیطعم و مزه، طعم، سلیقه، مزه، چشایی، ذوق، طعم و مزه چشی، مزمزه، سررشته، چشاپی، چشیدن، مزه کردن، لب زدن، مزه دادن، خوش مزه کردن
خُردکشورmicrostateواژههای مصوب فرهنگستانکشورهای بسیار کوچک و مستقل در جهان با مساحتی کمتر از 1500 کیلومترمربع
دولت بیحاکمیتnonsovereign state, dependent stateواژههای مصوب فرهنگستاندولتی که دولت آن موجودیت مستقل ندارد و بهخودیخود کامل نیست
دولت آسیبپذیرvulnerable stateواژههای مصوب فرهنگستاندولتی که نمیتواند یا نمیخواهد امنیت و حداقل خدمات را برای بخش اعظم جمعیت کشور بهدرستی تأمین کند و مشروعیت آن مورد تردید است
دولت ازهمگسیختهcollapsed stateواژههای مصوب فرهنگستاندولت درماندهای که بهکلی قدرت خود را از دست داده است