تسونلغتنامه دهخداتسون . [ ت َ س َوْ وُ ] (ع اِ) استرخای شکم و آن تسول است بر ابدال . (از متن اللغة).استرخای شکم . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسول شود.
تشونلغتنامه دهخداتشون . [ ت َ ش َوْ وُ ] (ع مص ) سبکی عقل و رای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سبک شدن عقل کسی . (از اقرب الموارد).
تشوینلغتنامه دهخداتشوین . [ ت َش ْ ] (ع مص ) جدا و متفرق نمودن و واکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : هو یشون الرؤس ؛ ای یفرج شونها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). او وا می کند درزهای کاسه ٔ سرها را. (ناظم الاطباء).
تصونلغتنامه دهخداتصون . [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) خویشتن صیانت کردن . (تاج المصادر بیهقی ).خود را از معایب حفظ کردن . (از اقرب الموارد) : گلشن معانی را از خار و خاشاک خلاف توقی و تصون واجب بیند. (سندبادنامه ص 63). و پشت پای به روی تصون