windدیکشنری انگلیسی به فارسیباد، نفخ، انحناء، پیچ دان، نفس، چرخاندن، پیچاندن، پیچیدن، کوک کردن، بادخورده کردن، در معرض باد گذاردن، از نفس انداختن، از نفس افتادن، انحناء یافتن، حلقه زدن
انعطاف در برابر فشارleaning against the wind, leaning into the windواژههای مصوب فرهنگستانسیاست پولی پادچرخهای که براساس آن بانک مرکزی برای کاهش تورم، سیاستهای انقباضی و برای رشد اقتصاد و برونرفت از رکود، سیاستهای انبساطی اجرا میکند
باد شعاعیradial windواژههای مصوب فرهنگستانمؤلفۀ باد در هر نقطه، در امتداد بُردار شعاع از مرکز یک سامانۀ باد گردشی
باد بالاروanabatic windواژههای مصوب فرهنگستانباد فراشیب ناشی از گرمایش محلی در سطوح شیبدار در شرایط هوای خوب
باد برایندresultant windواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین بُرداری سمت و سرعت باد در تراز و مکان معین و در دورۀ زمانی مشخص