سیرشلغتنامه دهخداسیرش . [ رَ ] (اِ) حجاب . نقاب . روبنده . خصوصاً روی پوش چین دار سرخ رنگی از پارچه های نفیس که بر سر عروس می اندازند. (ناظم الاطباء): الاختمار؛ سیرش برافکندن خود را. (تاج المصادر بیهقی ).
شرزلغتنامه دهخداشرز. [ ش ِرْ رِ ](اِخ ) کوهی است به بلاد دیلم . (منتهی الارب ). نام کوهی است به بلاد دیلم . و مرزبان ری آنگاه که عتاب بن ورقاء ری را بگشاد به کوه شرز کشید. (یادداشت مؤلف ).
شرزلغتنامه دهخداشرز. [ ش َ ] (ع اِ) نظر فیه اعراض کنظر المعادی و المبغض . (یادداشت مؤلف ). نگاهی که در آن اعراض باشد چون نگاه دشمن و بغض دارنده .