ابیدادلغتنامه دهخداابیداد. [ اَ ] (اِ مرکب ) پاره ای لغت نامه های فارسی این کلمه را معنی بیداد داده و به بیت ذیل سوزنی تمسک کرده اند، و شاهد دیگری دیده نشده است : ستمکاره یار است و من مانده عاجزکه تا با ابیداد او چون کنم چون . سوزنی .<br
ابیضاضلغتنامه دهخداابیضاض . [ اِ ی ِ ] (ع مص ) سپید شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). سخت سپید شدن . (منتهی الارب ).