حبلیلغتنامه دهخداحبلی . [ ح ُ لی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به حُبلی ̍. || منسوب به حَبلَة. (معجم البلدان ).
چوبلیلغتنامه دهخداچوبلی . (اِخ ) دهی است از دهستان آقابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس که در 14 هزارگزی جنوب گنبد و 2 هزارگزی باختر گنبد به شاه پسند واقع شده است . دشت است و معتدل . 50 تن سکنه
چوبلیلغتنامه دهخداچوبلی . (اِخ ) دهی است از دهستان مانه بخش مانه شهرستان بجنورد که در 2 هزارگزی باختر مانه سر راه مالرو عمومی مانه به کاشک آباد واقع است . جلگه و گرمسیر است . 274 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ اترک مشروب میشود. از
حبلیلغتنامه دهخداحبلی . [ ح ُ لا ] (ع ص ) آبستن . (دهار). باردار. حامل . حامله . || زن ممتلی ازشراب و آب . ج ، حبلیات ، حبالی ، حبالیات : زمانه هر نفسم تازه محنتی زایداگرچه وعده معین شده است حبلی را.ظهیر فاریابی .