overhandدیکشنری انگلیسی به فارسیسربلندی، بازی با دست بطرف بالا، روی هم، دست ببالا، یک طرفه، از پایین ببالا، ترکی دوزی
ابرینلغتنامه دهخداابرین . [ اَ ] (اِخ ) قریه ای است برابر احساء، از بنی سعدبه بحرین دارای نخل و چشمه های بسیار. (از مراصد).
زبان نابهروالaberrant languageواژههای مصوب فرهنگستانزبانی که بهروشنی به خانوادة زبانی خاصی تعلق دارد، اما، در نتیجة تحولهای پیچیده، مراحل آغازین آن فعلاً قابل شناسایی نیست
ساخت نابهروالaberrant formationواژههای مصوب فرهنگستانواحد واژگانی جدیدی در یک زبان که به شیوهای سامانگریز و متفاوت با الگوهای معمول واژهسازی آن زبان ساخته شده باشد
گمراهدیکشنری فارسی به انگلیسیaberrant, afield, astray, depraved, deviant, errant, perverse, perverted