حبونیلغتنامه دهخداحبونی . [ ح َ نا ] (اخ ) نام جایی است که ابن یحیی سمهری درباره ٔ آن چنین سروده است : خلیلی لاتستعجلا و تبینابوادی حبونی هل لهن زوال و لاتیأسا من رحمةاﷲ و اسألابوادی حبونی ان تهب شمال و لاتیاسا ان ترزقا أرجیةکعین المها اعناقهن
گوبینولغتنامه دهخداگوبینو. [ گ ُ ن ُ ] (اِخ ) کنت ژزف آرتور دُ... سیاستمدار و نویسنده ٔفرانسوی که در 1816 م . در ویل دآوری متولد شد. وی از آغاز جوانی وارد سیاست شد. در سال 1851 م . به سمت دبیری هیئت اعزامی فرانسه در برن و سپس د
ابوینیلغتنامه دهخداابوینی . [ اَ ب َ وَ / وِ ] (ص نسبی ) منسوب به ابوین تثنیه ٔ اب . والدینی . پدر و مادری . تنی . صلبی و بطنی . اَعیانی : اخوه ٔ ابوینی . برادر ابوینی . خواهر ابوینی .