اقراریلغتنامه دهخدااقراری . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به اقرار. قبولی و چیزی که کسی قبول کرده و بدان اعتراف نموده باشد. (ناظم الاطباء). || موحد و یکتاپرست . (از انجمن آرای ناصری ). ج ، اقراریان . رجوع به اقراریان شود.
گازرگریلغتنامه دهخداگازرگری . [ زُ / زَ گ َ ] (حامص مرکب ) کار گازری کردن . به گازری پرداختن . شغل گازری داشتن : ... و محمدبن جریر طبری آورده است : که مقنع مردی بود از اهل روستای مرو از دیهی که آن را کازه خوانند و نام او هاشم بن حکیم بود