acceleratingدیکشنری انگلیسی به فارسیتسریع، شتاب دادن، سرعت دادن، تسریع کردن، شتاب کردن، شتاباندن، تند کردن، بر سرعت افزودن، تند شدن، تندتر شدن
اوج شتاب جنبش زمینpeak ground acceleration, peak accelerationواژههای مصوب فرهنگستانبیشینهدامنه در شتابنگاشتِ جنبش نیرومند زمین در هر زمینلرزه اختـ . اَشزم PGA متـ . اوج شتاب زمین
خودشتابدهیautoaccelerationواژههای مصوب فرهنگستانافزایش سرعت بسپارش یک رادیکال آزاد با افزایش میزان تبدیل
اوج شتاب جنبش زمینpeak ground acceleration, peak accelerationواژههای مصوب فرهنگستانبیشینهدامنه در شتابنگاشتِ جنبش نیرومند زمین در هر زمینلرزه اختـ . اَشزم PGA متـ . اوج شتاب زمین