accommodationدیکشنری انگلیسی به فارسیمحل اقامت، تطابق، منزل، جا، تطبیق، کمک، همسازی، وسایل راحتی، سازش با مقتضیات محیط، وام، مساعده
accommodatingدیکشنری انگلیسی به فارسیپذیرش، جا دادن، همساز کردن، وفق دادن با، منزل دادن، تطبیق نمودن، اصلاح کردن، اماده کردن برای، پول وام دادن
accommodationدیکشنری انگلیسی به فارسیمحل اقامت، تطابق، منزل، جا، تطبیق، کمک، همسازی، وسایل راحتی، سازش با مقتضیات محیط، وام، مساعده
خدمات اقامتی باغذاserviced accommodationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خدمات اقامتی شبانه که مهمانخانهها و تأسیسات مشابه ارائه میکنند و شامل غذا نیز میشود
خدمات اقامتی خودپذیراself-catering accommodationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خدمات اقامتی شبانه که قطبهای گردشگری و تأسیسات مشابه ارائه میکنند و شامل غذا نمیشود
دامنۀ تطابقamplitude of accommodationواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ خطی بین نزدیکترین نقطۀ تطابق یا دید واضح تا دورترین نقطۀ تطابق یا دید واضح