accompaniesدیکشنری انگلیسی به فارسیهمراه با، همراهی کردن، همراه بودن، جفت کردن، ضمیمه کردن، توام کردن، دم گرفتن، صدا یا ساز را جفت کردن
گور توشهدارaccompanied burialواژههای مصوب فرهنگستانگوری که در آن به همراه جسد، دستساختهها یا گورنهادههایی نیز دفن شده باشد