لغتنامه دهخدا
اقرار. [ اِ ] (ع مص ) ثابت کردن کسی را در کاری . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بگفت بر خود ثابت کردن چیزی را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بگفت خود ثابت شدن و با لفظ گرفتن و آوردن و کردن و داشتن و دادن مستعمل . (آنندراج ). || اقرار کردن .(تاج المصادر) (