activeدیکشنری انگلیسی به فارسیفعال، کاری، معلوم، کنشگر، کنشی، ساعی، دایر، حاضر بخدمت، تنزل بردار، با ربح، کنشور، پر کار
موضع فعالactive site, active centreواژههای مصوب فرهنگستانجایگاهی در کاتالیزگر (catalyst) که واکنش کاتالیزی ناهمگن در آن صورت میگیرد
activeدیکشنری انگلیسی به فارسیفعال، کاری، معلوم، کنشگر، کنشی، ساعی، دایر، حاضر بخدمت، تنزل بردار، با ربح، کنشور، پر کار